کد مطلب:28180
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:25
هدف از آفرينش انسان چه بوده است چرا مارا خلق كرد تا آزمايشمان كند
در رابطه با هدف كلي آفرينش ابتدا بايد ديد مقصود از هدف چيست. اشتباهي كه معمولا در اين رابطه رخ مي دهد قياس كردن افعال الهي با كنش هاي انساني است. هدف در افعال بشري معمولا غايت فاعل است؛ يعني، كنشگر براساس نقص و نيازي كه در خود مي يابد فعاليتي را آغاز مي كند و هدفش رفع آن نقص و تامين نياز خويش است. البته گاهي انسان هاي خداجو از اين مرحله فراتر رفته و چنين غايتي را لحاظ نمي كنند؛ ليكن بالاخره درنهايت با عمل خويش خود را به كمال مي رسانند و نقايص وجودي خويش را برطرف مي سازند. اما در مورد افعال الهي هدف به اين معنا معقول نيست؛ زيرا او كمال مطلق است و او را نقصي نيست تا با انجام چيزي آن نقص را برطرف سازد، آن گاه اين سؤالات رخ مي نمايد كه: 1- بنابراين آيا افعال الهي ناهدفمند است؟ و اگر هدفدار است به چه معنا؟ 2- اينكه مي گويند آفرينش مقتضاي فياضيت مطلقه الهي است يعني چه؟ واگر خداوند جهان را نمي آفريد چه مي شد؟ 3- آيا خدا مجبور است جهان را بيافريند تا به فياضيت او لطمه نخورد؟ و... . 4- مفهوم واقعي حديث قدسي « كنت كنزا مخفيا ..... » چيست و آيا خدا نياز به كشف شدن دارد يا اگر انسان از آن سود مي برد و اگر اين لطف و كمال براي آدمي است چه نيازي بود كه انسان خلق شود تا از اين طريق سودي عايدش گردد؟ افعال الهي هدفمند است؛ به اين معنا كه كنش هاي او حكيمانه است و غايت افعال او غايات فعل است نه فاعل؛ يعني، مقصود از هدف در اين جا سرانجامي است كه آفريده هاي او بدان مي رسند و آن اتصال به منبع لايزال هستي و فناي در كمال مطلق است و به قول مولوي چون قطره اي كه در دريا افتد و دريا شود. در اين جا باز سؤال چهارم رخ مي نمايد كه چه لزومي داشت خداوند جهاني را بيافريند و به چنان سرانجام مباركي برساند؟ پاسخ آن است كه نيازي وجود نداشت، ليكن حكمت اعم از نياز است؛ يعني، چنان نيست كه سابق بر هر كاري حتما بايد نيازي باشد. چنين برداشتي از مقايسه افعال الهي با كنش هاي بشري - كه موجودي سراپا نياز است و همواره در جست و جوي تأمين احتياجات خويش مي باشد ناشي شده است. در حالي كه يك عمل در صورتي مي تواند حكيمانه باشد كه نتايجي خوب و ارزشمندي به بار آورد، هر چند نياز و ضرورت اوليه اي در كار نباشد. به هرحال يا بايد بگوييم آفرينش خوب است، پس بهتر است انجام شود و در مسير كمال و سعادت قرار گيرد و يا بد است پس نبايد انجام شود. اما خوب است يا بد؟ براي حل اين مسأله - كه در واقع پاسخ سوال دوم است - بايد ابتدا درك فلسفي درستي از وجود و هستي داشته باشيم و سپس به تبيين رابطه آن با فياضيت مطلقه الهي بپردازيم: 1- در چشم انداز و تحليل فلسفي، وجود و كمال و خير عين يكديگر، و نقص و شر و عدم يكي بيش نيستند. بنابراين وجود بنفسه خير و كمال است و بهتر از نيستي است. 2- خداوند واجب الوجود بالذات است و واجب بالذات، واجب من جميع الجهات است؛ يعني، همه كمالات وجودي را به طور مطلق داراست، بلكه عين همه آنهاست و از هرگونه نقص، كاستي و عيبي پيراسته است. 3- از جمله كمالات مطلقه فياضيت علي الاطلاق است. درك اين ويژگي و پيامدهاي آن در فهم درست مسأله مورد بحث، نقش جدي و اساسي دارد. در اينجا بايد مفهوم فياضيت را به درستي دريافت كرد. براي فيّاضيت لااقل دو معنا مي توان به دست آورد: الف) اعطاي وجود به هرچيزي كه امكان وجود دارد؛ زيرا باتوجه به اينكه وجود خير است، اگر چيزي امكان هست شدن داشته باشد و به او افاضه وجود نشود، خارج از دو صورت نيست: 1- يا فاعلي توانا وجود ندارد كه به آن هستي دهد. 2- و يا فاعل توانمندي هست كه از افاضه وجود خودداري مي كند و هر دو در مورد خداوند محال است؛ زيرا: اولا خداوند قدرت و توان افاضه وجود، به هر ممكن الوجودي را دارد؛ زيرا داراي قدرت مطلقه است. ثانيا خودداري از افاضه وجود با توجه به خير بودن وجود، بخل و خلاف فيّاضيت مطلقه الهي است. ب ) شرايط كمالات برتر را براي امور موجود فراهم ساختن. اين نيز چيزي است كه خداوند در نظام هستي قرارداده وجريان هستي را به سمت كمال نهايي به جريان انداخته و تمام شرايط كمال را براي موجودات فراهم ساخته است. البته كمال در غير انسان به نحو غير اختياري و در مورد انسان اختياري و خداوند همه لوازم و شرايط مربوط به آن را فراهم نموده است. اما اين سؤال نيز پيش مي آيد كه آيا خدا مجبور است جهان را بيافريند تا فياض باشد؟ پاسخ آن است كه او مجبور نيست، بدين معنا كه هيچ عاملي او را وادار به آن نمي كند، در عين حال لازمه فياضيت اين است؛ يعني اگر نكند فيّاض نيست. به عبارت ديگر رابطه فيّاضيت و خودداري از خلقت و كمال بخشيدن به هستي رابطه تناقض است. از اين رو ميرداماد مي فرمايد: «از خدا واجب است كه بيافريند» نه اينكه بر خدا واجب باشد. تا اين جا روشن مي شود كه خلقت جهان لازمه فياضيت مطلقه خداوند است، و او براساس رحمت مطلقه جهان را آفريده و آن را به سمت كمال جهت بخشيده و همه لوازم كمال يابي را نيز در موجودات قرار داده است، نفس اين عمل خير، خوب و حكيمانه است و اگر چنين نمي كرد بخل بود و بخل بر او قبيح است. بنابراين هر فرد به جاي اين كه دم از خلقت گريزي و كمال گريزي بزند، بايد جايگاه خود در نظام هستي و استعدادهاي سرشار خويش را بشناسد و با پذيرش واقعيت وجودي خود بهترين راه سعادت و كمال را برگزيند. 2- انسان بطور فطري و قهري با قرار گرفتن در اين جهان، سؤالاتي را مطرح مي سازد: سؤال از خلقت، خالق، هدف و ... مجموع پاسخ هاي اين سؤالات براي فرد، جهان بيني مي سازد و به دنبال آن بايد و نبايدهايي مطرح مي گردد. آدمي جز آنكه براي اين سؤالات پاسخي بيابد و به آن گردن نهد چاره اي ندارد. بنابراين پذيرش دين و آيين و مكتب جزئي از نياز ضروري انسان براي سامان بخشي به عمل و تفكّر خويش است و كسي گريزي از آن ندارد. امتحان الهي نيز در پرتو كمال قابل تفسير است؛ زيرا مقصود از امتحان الهي آزمايش براي شناخت نيست، بلكه آزمايش هاي الهي نقش سازنده و تكامل بخش دارند. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك: به عدل الهي نوشته شهيدمطهري.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.